اینها بخشهاییست که پس از دوبارهخوانیِ «مراقبت و تنبیه» و با توجه به تجربهٔ عینیای که در این مدت بر ما گذشته است نظرم را جلب کرد. اینبار اما متن اصلی به زبان فرانسه را خواندم که پنجرههای تازهای به رویم باز کرد و میخواستم با دیگران هم در میان بگذارم: *
باید ایدهٔ جرم و ایدهٔ مجازات ارتباطی محکم با یکدیگر بیابند و «بدون وقفه در پی هم آیند… اگر شما این چنین زنجیرهٔ ایدهها را در ذهن شهروندانتان شکل دهید، آنگاه میتوانید از اینکه آنان را هدایت کرده و اربابشان شدهاید برخود ببالید. مستبدی ابله با زنجیرهای آهنی میتواند بردگانش را به انقیاد در آورد؛ اما سیاستمداری حقیقی آنان را به زنجیری از ایدههای خودشان به مراتب محکمتر به بند میکشد؛ او اولین حلقهٔ زنجیر را به سطح ثابتِ عقل وصل کرده است و از آنجا که از حلقههای بافتهٔ این زنجیر بیخبریم و تصور میکنیم خودمان آن [ها] را ساختهایم، این زنجیر به مراتب محکمتر است؛ ناامیدی و زمان، زنجیرهای آنهی و فولادی را میفرساید، اما نمیتواند هیچ گزندی بر پیوند عادیِ ایدهها وارد آورد، بلکه آن را مستحکمتر میسازد؛ بر الیافِ نرمِ معز، بنیانِ تزلزلناپذیرِ استوارترین امپراتوریها بنا میشود» ـ.
به نقل از سِروان / ص ۱۳۰
…
تنهایی [در زندان] به این دلیل ابزار مثبت اصلاح است که نوعی خود-تنظیمیِ کیفر را تضمین میکند و فردی سازیِ خودجوشِ مجازات را نیز امکان پذیر میکند؛ هرچه محکوم بیشتر مسئول ارتکابِ جرماش بوده باشد، بیشتر قادر به تأمل و اندیشه خواهد بود؛ و ندامت نیز شدیدتر و تنهایی دردناکتر خواهد بود
ص ۲۹۳
نگاه خودم:
این منطق زندانِ انفرادی است که فوکو به بهترین شکل از آن پرده برداری میکند. این سخنها من را به یاد سخنرانی آیت الله خامنهای در نمازجمعهٔ معروف پس از انتخابات میاندازد. آنجایی که سبزها را مسئولِ خونهای ریخته شده میداند و از آنها میخواهد که نادم و پشیمان باشند.
کسانی که بازجویی شدهاند و با بازجوهای خود در ارتباط بودهاند، میتوانند تصدیق کنند که گفتمان غالب بر بازجوییها همین منطقِ «انداختن همهٔ تقصیرها به گردنِ خودِ زندانی» است.
بیرون از زندان نیز، بازیگرانِ سیاسیِ اقتدارگرا همین منطق را برای سرکوبِ نرم و درونیِ مخالفان بکار میبرند. در واقع این یک روشِ کنترل و تسلط بر فرد است که مرزی ندارد. از درونِ خود فرد بر خودش اعمال میشود. او اسیرِ این ایده میشود که «خودش تقصیرکار است» و حتمن عیب و ایرادی دارد که به این روز افتاده است! در واقع متهم زندانیِ ایدهای میشود که بازجو _و دستگاهِ بازجویی_ در ذهن او جا انداخته است. او با پذیرش این گناهکاریِ خود، همه جا _حتی بیرون از زندان_ را تبدیل به زندان میکند.
او زندانیِ «تقصیرکار پنداریِ» خودش میشود.
…
سرودی که زندانیان فرانسوی در هنگام به نمایشدرآوردنشان با قل و زنجیر در خیابانهای پاریس حدود ۲۰۰ سال پیش همخوانی میکردند:
«تحقیرِ انسانها از آنِ ما محکومانِ به اعمال شاقه است.».
همچنین تمام طلاهایی که [حکومتیان و اشراف] پرستش میکنند از آنِ ماست.
این طلا روزی به دست ما خواهد رسید.
ما آن را به بهای زندگیِمان میخریم.
دیگران این زنجیرها را که امروز شما بر دست و پایمان زدهاید حمل خواهند کرد؛
آنان بَرده خواهند شد.
هنگامی که پایبندهایمان را بشکنیم.
ستارهٔ آزادی بر ما درخشیدن آغاز میکند…
بدرود.
چون ما هم زنجیرها و هم قانونتان را حقیر میشماریم.
ص ۳۲۶
…
«هنگامی که تهیدستی خیابانهایتان را با جسدها سنگفرش میکند و زندانهایتان را از دزدان و قاتلان پُر میکند، کجایند آن کلاه بردارانِ والا مقام؟ [اشراف]… فسادآورترین نمونهها… آیا نمیترسید اگر که آن مرد فقیری که به جرم ربودنِ قطعهای نان از پشت نردههای نانوایی، روی نیمکت مجرمان نشاندهایم، روزی چنان خشمگین شود که بازار بورس، این کُنامِ وحشی را آجر آجر ویران کند کنامی که در آن گنجینههای کشور و ثروت خانوادهها بدون مجازات ربوده میشود؟» اما این بزهکاری اغنیا با آسانگیری و مدارای قوانین مواجه میشود و اگر هم زمانی زیر ضربِ قوانین قرار بگیرد خیالش از بابت اغماض و چشمپوشی دادگاهها و ملاحظهگریِ مطبوعات راحت است. از همینجا این اندیشه سر بر میآورد که دادگاههای جنایی میتوانند فرصتی را برای یک بحث سیاسی فراهم آورند، و نیز این اندیشه که باید از دادگاههای بحثانگیز یا دعواهای اقامه شده علیه کارگران در جهتِ افشای عملکرد عمومیِ عدالت کیفری بهره جست… همچنین از همین جا این اندیشه سر برآورد که زندانیان سیاسی از آنجا که همانند بزهکاران، تجربهای مستقیم از نظام کیفری دارند، اما برخلاف آنان در وضعیتی هستند که به حرفشان گوش داده میشود، پس موظفاند سنگوی تمامی زندانیان باشند: بر عهدهٔ آنان است که «شهروندِ خوبِ فرانسه» را آگاه و روشن کنند، «شهروند خوب فرانسه که جز از طریف کیفرخواستهای پر طمطراق دادستان کل، هرگز با کیفرهای تحمیل شده آشنایی نداشته است.».
ص ۳۶۱
* بخشهای انتخاب شده از برگردان فارسی: مراقبت و تنبیه / میشل فوکو/ ترجمهٔ نیکو سرخوش و افشین جهاندیده/ نشر نی