روح‌سوار

یادداشت‌های روح‌الله شهسوار

خدا به دفاع در برابر احمق‌ها نیاز نداره | سریال OZ

سریال OZ

حسین:
«اون کلام خدا را مسخره می‌کنه !»
سعید:
«خدا احتیاج نداره که ما در برابر احمق‌ها ازش دفاع کنیم. اون نیاز داره که تو غریضه‌هات را کنترل کنی. خدا نیاز داره که تو کمی صبر از خودت نشون بدی برادر.
هرچی تو ما رُ بیشتر تو دردسر بندازی، ما در راه مبارزه‌ی مقدسی که داریم بیشتر آسیب‌پذیر می‌شیم.»
حسین :
«تو از کجا میای؟»
سعید:
«از کجا!؟»
سعید :
«ها ! از کدوم محله میای؟ از حاشیه شهر. مگه نه!»
سعید :
«من توی حاشیه شهر به‌دنیا اومدم. ولی ازش بیرون اومدم. من همه‌ی دنیا رُ گشته‌م حسین! من مذهب‌های بزرگ رُ خونده‌م. پای صحبت جادوگرهای پررمز و راز نشسته‌م، پای صحبت مجنون‌ها. من دنیا را می‌شناسم حسین !»
حسین :
«آره ! ولی شاید فراموش کردی از کجا اومدی.»
سعید:
«اما فراموش نکردم کی هستم.»
حسین:
«شاید خدا من را فرستاده که یادت بیارم.»
دو زندانی، دو مرد قوی رودرروی همقرار می‌گیرند. حسین باخنده حرکت یک مشت‌زن را تقلید می‌کنه و مشتش را تا جلوی چهره‌ی سیاه رقیبش میاره. سعید با لبخنی ناامیدانه پاسخ می‌ده.
2015-02-04 22.00.03
سریال OZ ِ، فصل اول، قسمت ششم

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *