درباریان دلواپس ایرانی

در تاریخ ایران، ما چند شکست سنگین داشته‌ایم که به نابودی دست‌آوردهای چند قرن انجامیده‌اند. و از قضا همه‌ی این شکست‌ها دستپخت هیاهوی درباریان و نخوت شاهان و شاه‌زاده‌گانِ ازخودراضی و نازپرورده بوده‌اند. شاید بتوانیم ادعا کنیم که مهمترین دلیل شکست سپاه ساسانی از سپاه مسلمانان، نابودی سپاه خوارزمشاهیان در برابر لشکر مغولان، و واگذاری اصفهان توسط صفوی‌ها به برادران افغان همین مسئله بوده. در هر سه مورد اشاره‌شده، دربارهای ایران در آغاز از هرگونه مصالحه با دشمن خودداری می‌کرده‌اند و حتی تا زمانی تخت پادشاه سرنگون نشده به گفت‌وگو و مذاکره روی نیاورده‌اند. پیامد این سه اتفاق، سه دوره‌ی تاریک در تاریخ ایران است. هرچند که درنهایت (بویژه در دوره‌ی پسا اسلامی و دوره مغولی) ایرانیان بلافاصله با شرایط سازگار شدند و دوران جدیدی از باروریِ تمدنی را آغازیدند.

در هر سه‌دوره‌ی یاد شده، فساد و خرافات سرتاپای نظام سیاسی را فرا گرفته بوده و کسانی که به دستگاه قدرت و دربار وصل بوده‌اند و از راه همین فساد و خرافات امرار معاش می‌کرده‌اند نقش زیادی در هیاهو کردن و غوغاساری در برابر قدرت‌های خارجی داشته‌اند. و همین‌ها روز و شب در مجلس‌های چاپلوسیْ شاهان را اغوا می‌کرده‌اند و در منبرهای دین‌فروشی مردم را فریب می‌داده‌اند. به قول حجت‌الاسلام غرویان،  «حقه‌بازیِ دینی» می‌کرده‌اند.

امروز هم نان‌خورانِ  جناحی در کشور، که از قضا از امنیت آهنین و درباری برخوردارند، همچون زنگیِ مست هیاهو راه می‌اندازند و از هیچ کوششی برای بازگردادن ایران به مسیر و خط جنگ فروگذار نمی‌کنند. البته آنها، همچون همتایان خود در دوران ساسانی و خوارزمشاهی و صفوی، از آخور حکومت (بخوانید جیب مردم) ارتزاق می‌کنند و فشارهای معیشتی و نابرابری‌های سیاسی‌ای که مردم عادی تحمل می‌کنند را درک نمی‌کنند. تحریم‌ها نه تنها چرخ زندگی آنها را فلج نکرده، بلکه سفره‌ی بسیاری از آنها را رنگین‌تر نموده است.
همین امر است که این رانت‌خواران (چه سیاسی و چه اقتصادی) را از واقعیت‌های ملموس زندگی و معادله‌های جهانی دور کرده در توهم و بدمستی غوطه‌ور نموده. از همین جهت آنها همچون موبدان دربار یزدگرد سوم ساسانی و رمالان بارگاه سلطان حسین صفوی هر روز سر از آخور بیت‌المال بیرون می‌آورند و عربده‌کشان آیه‌ی جنگ تلاوت می‌کنند. درحالیکه، همچون شاهزاده‌گان نازپرورده‌ی ساسانی و صفوی، فقط با توهمی از جنگ و رقابت بین‌المللی سروکار دارند و همچون کودکان لوس و ننر از واقعیت‌های سخت و خشن فاصله دارند. سرنوشت میلیون‌ها ایرانی برای آنها پشیزی ارزش ندارد و برای سرگرمی و تفریح سیاسی، آینده‌ی مردم و مملکت همچون بازیچه‌ای دستمال و پامال می‌کنند.
در بخش نخست این یادداشت درباره‌ی جنگ روسیه با سپاه ناپلئون اندکی نوشتم. در این بخش اشاره‌ای به نازپرورده‌گان (رانت‌خواران) درباره‌ی ساسانی و صفوی کردم. در یادداشت بعدی تلاش می‌کنم توضیح بدهم چطور این نازپرورده‌گان دلواپس، برخلاف لاف‌ها و ادعاهای‌شان، از منطق جنگ و رقابت بین‌المللی هیچ نمی‌دانند و نمی‌فهمند و تنها به دنبال ارضای دلخوشی‌های کودکانه‌شان هستند. وگرنه اکنون باید عهدنامه‌ی هسته‌ای را همچون سرمه بر چشم می‌کشیدند.

Previous post برج ایفل و مشتِ خالیِ ملی‌گرایی افراطی
Next post دلواپسانِ درباری / موشکافی موضعگیری دلواپسان در برابر توافق هسته‌ای – ۱

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *