دیروز تصویری در تلگرام دیدم از که سخنی از آقای سریع‌القلم را نقل می‌کرد با این مضمون :

“مدیریت در کشور ما مناسبات بین افراد است. مدیریت در آلمان، منطقی فکر کردن و بعد ساختار سازی برای اجرا است؛ مدیریت در کشور ما، مناسبات بین افراد است. در آلمان، اعتماد دو فرد اجرایی به یکدیگر ریشه در فکر و قاعده و قانون و ساختار دارد و نه در نسبت‌ها خانوادگی، یا اینکه دو نفر مثلا باهم به یک دبیرستان رفته باشند.” / به نقل از روزنامهٔ آرمان

اینکه ساختار در کشور ما یک پدیدهٔ بدریخت، غیرقابل پیش‌بینی و در نتیجه غیرقابل اعتماد است بر کسی پوشیده نیست، و از این لحاظ بی‌تردید با آقای سریع‌القلم موافقم. اما در مورد بخش آلمانش زیاد موافق نیستم. درست است که سیستم و ساختار در آلمان بسیار بسیار توسعه‌یافته‌تر از ایران است. اما درهمین جامعه هم بخش عمده‌ای از «مناسبات بین افراد» به ارتباط‌های شخصی آنها بر می‌گردد. ارتباط در ذات خود یک جنبهٔ فردی و شخصی بسیار قوی دارد. آدم‌ها گرایش زیادی دارند تا با کسانی ارتباط برقرار کنند که شناخت بیشتر و یا عنصرها و ویژگی‌های مشترک بیشتری باهم دارند. از قضا در غ‌ـرب اینکه «دو نفر مثلا با هم به یک دبیرستان (یا دانشگاه) رفته باشند»، نقش مهمی در مناسبات آنها بازی می‌کند. بطوری که بخش زیادی از مدیران این کشورها هم‌مدرسه‌ای‌ها و یا هم‌دانشگاهی‌های سابق‌اند. «پدرخوانده‌ها» نقش مهمی در پیشرفت افراد بازی می‌کنند و این را هم پنهان نمی‌کنند. هرکس وارد میدان سیاست می‌شود باید یک mentor داشته باشد. وگرنه کارش جلو نمی‌رود. در اقتصاد هم همین است. فرقش با ایران این است که این روند در بسیاری از جامعه‌های غ‌ـربی بسیار سامان‌مند و سیستماتیک شده است. منتها در چند دههٔ اخیر این سامانه چنان متصلب شده که بخش زیادی از مردم را علیه خود را شورانده است. رشد چهره‌ها و جریان‌هایی مثل ترامپ و ساندرز در آمریکا و یا راست افراطی در اروپا به همین دلیل است. آنها راه حل جایگزین و آلترناتیوی برای برون‌رفت از این بن‌بست ارائه می‌دهند. وقتی «آسانسور اجتماعی» کار نمی‌کند، مردم به روش‌های رادیکال روی می‌آورند. برخلاف ایران که «هیچ چیز» قابل پیش‌بینی نیست، در غ‌ـرب تقریبا «همه‌چیز» قابل پیش‌بینی است و این مسئله چشم‌انداز و «امید» تغییر را از بین می‌برد.

این تصویری که برخی از نخبگان و روشنفکران ایرانی از غ‌ـرب برای ما می‌سازند، بسیار گمراه‌کننده است. بطوری که وقتی کسی (مثلا خود من و بسیاری از دوستانم) وارد این جامعه‌ها می‌شود، تا مدت‌ها سردرگم و گمراه می‌ماند و وقتی هم که سرش به سنگ می‌خورد، به احتمال زیاد سرخورده می‌شود و از فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی در غ‌ـرب کناره می‌گیرد. به همان میزان که دست‌گاه‌های تبلیغاتی دولتی در ایران چهره‌ای وارونه – در جهت منفی – از غ‌ـرب برای ما به نمایش می‌گذارند، بسیاری از نخبه‌گان مدرنیته‌گرای ایرانی تصویری وارونه – در جهت مثبت – از فرنگ را تبلیغ می‌کنند. لازم نیست که برای نقد جامعهٔ خودمان تصویری نادرست و رویایی از جامعهٔ غ‌ـرب بسازیم. این روش به رشد جامعهٔ ما هیچ کمکی نکرده و نخواهد کرد.

Previous post دودمان و جبر اجتماعی – معرفی سریال
Next post سریال «آن شب» ( The Night of ) و پیمان معادی

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *