در این چند سال زندگی در فرنگ، متوجه شدم که روایت غالب از انقلاب ایران و تاثیر و حضور آن در زندگیِ روزمرهٔ ایرانیان، روایتی نه‌چندان نزدیک به واقعیت است. هرچند برخی از پژوهشگران غیرایرانی و ایرانی خارج از ایران کارهای قابل تحسینی در اینباره منتشر کرده‌اند، اما وزن این اثرها در برابر فضای رسانه‌ای و سیاسی حاکم بر «جامعه‌های باز» غربی بسیار ناچیز است.

البته نمی‌خواهم همهٔ تقصیرها را به گردن خارجی‌ها بیاندازم و اشکال را بیشتر از انقلابیان می‌دانم. طبیعی‌ست که ضدانقلابیان از هر فرصتی برای ابراز عقیدهٔ خود در مخالفت با انقلاب بهره ببرند و بر آنها خرده‌ای نیست. اما پس از نزدیک به چهار دهه، انقلابیان نتوانستنه‌اند از تصویر مثبتی که در ابتدا از انقلاب وجود داشت پاسداری کنند. در صحنهٔ تبلیغاتی، انقلابیان عرصه را به رقیبان رنگارنگشان باخته‌اند. این مسئله همزمان شامل حال انقلابیان در قدرت و انقلابیانِ بیرون از قدرت می‌شود. هرچند که سهم انقلابیانِ در قدرت با خطاها و تقصیرهای پرتعدادشان در این زمینه بیشتر است، اما انقلابیان بیرون از قدرت نیز با افتادم در دام «پشیمانی» و «سرخوردگی» و «خودباختگی» در این روند سهیم بوده‌اند.

نگاهی دیگر به انقلاب

وقتی در کنفرانس «ایران : میراث انقلاب»، تفسیر آلن فراشون و مهرداد عمادی از میراث انقلاب را می‌شنوم، به‌خودم می‌آیم که مبادا درگیری‌ها و ناکامی‌های داخلی، ما را نسبت به دست‌آوردهای اساسی انقلاب سال ۱۳۵۷ بیش از حد بی‌تفاوت کرده باشد. هردوی این چهره‌ها انقلاب ایران را از بیرون نظاره کرده‌اند و درگیر روزمرگی‌ها و چالش‌های تحول یک جامعهٔ پساانقلابی نبوده‌اند.

آلن فراشون نه انقلاب، بلکه جنگ را عامل اصلی تحول‌های اصلی سیاسی پس از انقلاب می‌داند. این روزنامه‌نگار کهنه‌کار و متعبر فرانسوی که بسیاری از تحول‌های منطقهٔ غرب آسیا را از نزدیک مشاهده و زندگی کرده‌است، هرچند از بسته‌تر شدن جامعهٔ ایران پس از جنگ با حسرت یاد می‌کند، اما به درستی به مستحکم‌تر شدن هویت و یکپارچگی ملی ایرانیان در برابر تهدیدهای بزرگ خارجی یاد می‌کند. تهدیدهایی که در نهایت همگی بدنبال فروپاشی ایران بوده‌اند.

مهرداد عمادی همچنین به‌رغم اشاره به ضعف‌های اساسی در ساختار اقتصادی ایران، به دست‌آورد اصلی انقلاب که همانا استقلال سیاسی است تاکید می‌کند. او پس از کنفرانس در گفتگویی دوستانه می‌گفت : «من یادم نمی‌رود که چطور در ایران پیش از انقلاب یک سرلشکر ایرانی باید جلوی یک ستوان آمریکایی سر خم می‌کرد.» بسیاری دیگر از ایرانیان همین روایت را دارند. اما در سالهای پس از انقلاب – و بویژه پس از جنگ – صدا و سیما و دیگر نهادهای تبلیغاتی اینقدر این روایت را دستمالی کردند در نهایت به داستانی بی‌اثیر تبدیل شد. بدیهی‌ست که بسیاری از مردم ایران آن واقیعت تلخ – تحقیر ایرانیان در برابر مستشاران غربی – را در زندگی روزمرهٔ خود می‌دیدند و غرور و کرامت آنها به آنها اجازه نمی‌داد که این روند را تحمل کنند.

مسئلهٔ استقلال

پس از تجربهٔ سالها زندگی در خارج از کشور و مشاهدهٔ جامعه‌های مختلف و متفاوت، بنظرم می‌رسد که ملت‌های کم‌شماری در دنیا وجود دارند که از دست‌آورد استقلال برخوردار باشند. بسیاری از مردمی که با آنها دم‌خور شده‌ام، چه نخبگان و چه مردم عادی، رنج غیرقابل وصفی از تحقیرِ روزانهٔ ملی تحمل می‌کنند و به وضعیت ایرانیان حسرت می‌خورند. یکی از همکلاسی‌های سابقم که یمنی بود و کارمند و بورسیهٔ دولت یمن، درس خوبی به من داد. درحالیکه من انتظار داشتم با توجه به وضعیت کشورش و نقش ایران در این مناقشه، از من و کشورم کینه به دل داشته باشد (همانطور که اکنون بسیاری از سوریه‌ای‌ها این کینه را به دل دارند) اما این دوست یمنی به من گفت : «در هر صورت من به وضعیت شما غبطه می‌خورم. هرچند که شما هزار و یک مشکل داخلی دارید، اما در هر حال خودتان به سر و کلهٔ همدیگر می‌زنید و از پس همدیگر بر می‌آیید. اما سرنوشت مردم و مملکت ما در سفارت‌خانه‌های خارجی رقم می‌خورد و این رنج و تحقیر غیرقابل تحمل است.»

می‌دانم که زدنِ این حرف‌ها امروزه خیلی مُد روز نیست. اما فکر می‌کنم باید با جدیت رویکرد عمومی به انقلاب بزرگ ۱۳۵۷ را تغییر بدهیم. برای اینکه دوباره درگیر انقلاب، تجزیه و یا اشغال کشور بدست نیروهای خارجی نشویم، باید از دستاوردهای همان انقلاب به‌درستی پاسداری کنیم و از آنها با افتخار یاد کنیم. باید انحصار آن دست‌آوردها را از دست گروه اقلیتی که امروز بر خلاف روح و ایده‌آل‌های انقلاب عمل می‌کنند خارج شود. همزمان اما باید سهم همهٔ گروه‌ها و قشرها به رسمیت شمرده شود، حتی آنهایی که گاه و بیگاه و هرگاه به مردم ظلم کرده‌اند.

بیلانِ انقلاب

گفتمان انقلاب ۱۳۵۷ همواره ظرفیت قابل توجهی برای تغییر و تحول مثبت در جامعهٔ ما داشته‌است. گفتمانی که استقلال، عدالت و آزادی محورهای اصلی آن را تشکیل می‌دهند. در نخستین زمینه، دست‌آورد انقلاب قطعی بوده است. در زمینهٔ عدالت همچنین – بویژه عدالت اجتماعی – تحول‌های مثبت بسیاری پس از انقلاب بوجود آمده است. تحول‌هایی که در نظام سیاسی قبلی و در فقدان «جمهوری» امکان‌پذیر نبودند. حمزه غالبی در این کنفرانس با بهره‌گیری از آمارها و شاخص‌های نهادهایی مثل بانک جهانی این تحول عظیم را به خوبی نشان داد.

بااینحال در زمینهٔ عدالت سیاسی دست‌آوردهای پس از انقلاب قابل قبول نبوده است و باید برای ارتقاء آن همت گماشت. هرچند فضای پس از انقلاب در زمینهٔ آزادی‌های سیاسی بهتر از فضای پیش از انقلاب بوده است، اما هنوز با نقطهٔ قابل قبول فاصلهٔ زیادی داریم. متاسفانه در زمینهٔ آزادی‌های اجتماعی پسرفت قابل توجهی نداشته‌ایم و این امری‌ست که امروزه اکثر ایرانیان را رنج می‌دهد.

پس از چهار دهه، و با توجه به شواهد تاریخی، امروز می‌توانیم بگوییم که نقش «مردم» در مشروعیت نظام حاکم تثبیت شده است و مهم‌ترین چالش‌های حاکمیت سیاسی همواره از همین جنبه بوده است. همانطورکه آزاده کیان در نتیجه‌گیریِ صحبت‌هایش اشاره کرد، ایران امروز در برابر بحران‌های خارجی مشکل اساسی‌ای ندارد و واکسینه شده است. اما مهم‌ترین بحران پیش‌روی حاکمان در داخل ایران است. بواسطهٔ تحول اساسی‌ای که از «انقلاب مشروطه» تا «انقلاب جمهوریِ اسلامی» بوجود آمد، مردم و جمهوری پایهٔ اصلی دولت و حکومت را در ایران تشکیل می‌دهند و متزلزل شدن این پایه‌ها بحران‌زا است.

حرف آخر اینکه برای پیشبرد این سه آرمان اساسی، استقال، عدالت و آزادی، نیرو و گفتمانی قوی‌تر از گفتمان خودِ انقلاب وجود ندارد. نیرویی که بتواند قشرهای متفاوت و مختلف مردم را برای یک تحولِ روبه‌رشد و سازنده بسیج کند.

Previous post کنفرانس «ایران : میراث انقلاب» / تصویر وارونه در غرب
Next post کورتانیدزه و نکته‌ای دربارهٔ زبانِ محسن نامجو

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *