چند نفر را میشناسید که وقتی کسی از آنها انتقاد میکند ناگهان برافروخته میشوند و از وقتی که آنها را میشناسید همواره همین واکنش را از خود نشان میدهند؟ یا افرادی که احساسات رقیقی دارند و هربار که شخصی درمانده را میبینند، بدون هیچ حساب و کتابی به کمک او میشتابند و تا آن کار را نکنند خیالشان راحت نمیشود؟ چند نفر از اطرافیان شما سالهاست که یک ریتم ثابت در زندگی دارند. صبح سر کار میروند و عصر برمیگردند. شب تلویزیون نگاه میکنند و بعد میخوابند و فردا روز از نو. آخر هفتهها هم به مهمانی یا گردش میروند و همین چرخه را هر هفته تکرار میکنند.
دنیای غربستان
در سریال غربستان، با بازی آنتونی هاپکینز و اد هریس، با جهانی از رباتهای انساننما روبرو هستیم که توسط دستان هنرمند دو دانشمند ( که آدم را یاد لاست میاندازد)، به طور خارقالعادهای خلق شدهاند. این رباطها که از لحاظ ظاهری کوچکترین فرقی با انسانهای «عادی» ندارند و تشخیص آنها غیرممکن است، طبق سناریویی ازپیش تعیین شده، هر روز صبح کارهای روزمرهٔ دیکته شده را آغاز میکنند. اما پایان روز معلوم نیست. آنها طوری برنامهریزی شدهاند که در برابر رخدادهای روزانه واکنشی مطابق شخصیتِ طراحیشدهٔ خود بدهند.
آفرینندگان این دنیای جدید، «میهمانانِ» این پارک تفریحی را به دنیای گذشته میبرند و با بازسازی دوران غرب وحشی آمریکا، امکان دستیابی به این تجربهٔ بیهمتا را به مشترییان ثروتمند خود میدهند. هر روز میهمانانی جدید برای تفریح به غربستان میآیند و در میان ساکنان این جهان واقعی/ساختگی، زندگیِ هیجانانگیزی را تجربه میکنند.
آرام آرام اما با رخدادهایی روبرو میشویم که نظمی که تا کنون مثل ساعت کار میکرده است را بههم میریزند. (بیشتر از این داستان را لو نمیدهم.)
پرسشهای اساسی
در جریان دیدن این سریال با پرسشهای هستیشناختی اساسیای روبرو میشویم.
اول اینکه ما انسانها چقدر با رباتها فرق داریم؟ چقدر از رفتار و پندار ما طابع شرایطی است که ما بر آنها هیچ کنترلی نداریم؟ بویژه عاملهای ژنتیکی، ویژگیهای روانی و آموزههای فرهنگی. اینها اجبارهاییاند که عملکرد ما را تحت تاثیر خود قرار میدهند، هرچند که ما فکر میکنیم همهٔ کارهای روزمرهٔ خود را با اختیار و به اختیار خودمان انجام میدهیم. بخشی از کسانی که به نظریههای تکاملی باور دارند انسان را اسیر این عاملها میدانند. برخی دیگر از پیروان نظریههای تکاملی با تاکید بر نقش آگاهی، انتخاب و بهکارانداختنِ «راهی دیگر برای بقا» را برای آدمها ممکن میدانند.
از طرف دیگر، سریال غربستان بحثهای انتقادیِ جامعهشناختیای را نیز نسبت به جامعهٔ انسانی مطرح میکند : اینکه مرز تامین لذت فردی و گروهی ما انسانها تا کجا پیش میرود؟
سریال جهان غرب، ساخت شبکهٔ HBO است. برخی این سریال را جایگزین مناسبی برای سریال «بازی تاج و تخت» – که تنها دو فصل دیگر به پایان آن مانده است – میدانند.
-
چرا غربستان در فارسی ؟
اول اینکه به نظرم باید اسمهای سریالها را به فارسی برگرداند. قبلترها، این دوبلورها بودند که این کار را به خوبی انجام میدادند. «خانهٔ پوشالی»، «لبهٔ تاریکی»، «ارتش سری» همه نمونههای بسیار خوبی از این برگرداندن نامهای خارجی به فارسیاند. اما امروزه که دروازهٔ ورود فیلمها و سریالها تغییر کرده و اینترنت جای تلویزیون را گرفته است، این کار با شلختگی محض صورت میپذیرد. بسیاری از سایتهایی که سریالها را زیرنویس میکنند، به خود زحمت ترجمهٔ سریال را نمیدهند. برخی از این زیرنویسها خیلی هم خوباند. اما نمیدانم چرا این افراد خوش ذوق زحمت ترجمهٔ عنوان سریالها را نمیکشند. شاید به این دلیل که گفتن «گیم آو ترونز» شیکتر از «بازی تاج و تخت / جَنگِ اورنگها» بهنظر میذرد. اما فیلمها و سریالها پنجرههای ورود مفهومها و عنصرهای فرهنگی به جامعه هستند. جلوگیری از این روند غیرممکن و احمقانه است. اما باید دروازهبانیِ حداقلیای وجود داشته باشد.
درمورد این سریال، «غربستان» را به چند دلیل انتخاب کردم. اول اینکه WestWorld یک نام تجاری ساختگی برای شرکتی است که در داستان مورد نظر یک پارک بزرگ تفریحی را خلق کرده است. بنابراین با توجه به حال و هوای تجاری/تفریحیِ این نام و همچنین ایدهٔ اصلی سازندگان سریال، «غربستان» را گزینهٔ مناسبی دیدم.
دوم اینکه در اینجا سازندگان سریال به یک سرزمین خاص اشاره میکنند که مرزها و شرایط مشخص خودش را دارد و فقط و فقط یک پارک تفریحی نیست. بنابراین بهنظرم پسوند «ستان» که در زبان فارسی – و بسیاری دیگر از زبانها – یادآور مفهوم سرزمین/جهان است، میتواند این مفهوم را به خوبی منتقل کند.