تقریبا در همه جای دنیا تاکسی یکی از مکانهایی هست که آدمها از هر دری اونجا سخن میگن. رانندههای تاکسی هم از کسانی هستند که خیلی خوب در بحث مشارکت میکنند. و بعضی وقتها حرفهای حکیمانهای ازشون میشنویم.
شاید یک دلیلش تجربهٔ زیستهٔ بسیار غنیِ اونها باشه. چه تجربههای شخصیِ خودشون، و چه تجربههایی که مسافرها به اونها انتقال میدن. خدا میدونه هجم اطلاعات و دادههای یک راننده تاکسی چند ترابایته. به احتمال زیاد این قدر زیاد هست که برای آموزش یک الگوریتم هوش مصنوعیِ تحلیل و مشاوره کافی باشه.
من روحالله شهسوار هستم. نویسندهٔ وبلاگ روحسوار و رانندهٔ تاکسی ایرانشهر. ۳۷ سالمه. متولد مشهد و اهل خراسانم هستم. ده سالی هست که در پاریس زندگی میکنم و در حال حاضر موسس و مدیرعامل یک استارتآپ در حوزهٔ هوش مصنوعی و رسانه هستم. مهمونها و مسافرهای تاکسی من افرادی هستند که در پایان دوران جوانیشون بسر میبرند اما تجربههای خیلی زیادی را از سر گذروندن. به قول معروف آدمهای دنیا دیدهای هستند و دنیایی که ما در اون زندگی میکنیم را بخوبی تجربه و زندگی کردن و حتی گهگاه نقشی در تقییر و تحولهای این دنیا داشتن.ازشون خواستم که بر مبنای این تجربهها بشینیم و باهم دربارهٔ ایران صحبت کنیم.
از مهمانهام خواستم که دربارهٔ مسائل روز صحبت نکنند و بحث را در چهارچوب مسائل کلان نگه دارند. اینطوری شاید گفتوگوی ما ماندگارتر شود. برای امتحان، دو گفوگوی اول را یک سال پیش در بهار ۱۳۹۸ ضبط کردم و پس از یک سال داریم آنها را در بهار ۱۳۹۹میشنویم.
اولین مهمان من حمزه غالبی است. حمزه ۳۷ سال پیش در یزد بدنیا آمده. کمربند سیاه کاراته داره. تیزهوشان بوده. در یزد لیسانس مهندسی برق خونده و در تهران در دانشگاه تربیت مدرس کارشناسیِ ارشد اندیشهٔ سیاسی خوانده. در دههٔ هشتاد از وبلاگنویسهای پرخواننده بوده و همچنین نایبرییس شاخهٔ دانشجویان جبههٔ مشارکت در همین دوره بوده. مدیر اجرایی موسسهٔ توحید و تعاون بوده. در سال ۱۳۸۸ مسئول شاخهٔ جوانان ستاد میرحسین موسوی بوده و به دلیل همین فعالیتها همون سال مهاجرت سیاسی به فرانسه کرده. در پاریس دوباره علوم سیاسی خونده. مدتی رییس هیاتمدیرهٔ یک ان جی اوی اروپایی در حوزهٔ کارآفرینی برای مهاجران بوده. برای مدت کوتاهی به آمریکا رفته و در یک دوره در کندی اسکول دانشگاه هاروارد شرکت کرده. دوباره در پاریس کارشناسی ارشد در در ام بی ای گرفته و در چند سال اخیر در تاسیس چند استارت آپ در حوزهٔ تک فعالیت داشته و الان هم در همین زمینه مشغوله.
ضمن تشکر از روح سوار
تحلیلهای آقای غالبی از مساله توسعه از سطح فاصله زیادی نمی گیرد. دلیل اصلی آن سیاسی-زدگی ایشان به جای فنی-گرایی است. به دیگر سخن، به نظر نمی رسد سوابق تحصیلی که برای ایشان شمرده شد، اثری بر نوع نگاه، گفتمان و توان تحلیلی ایشان گذاشته باشد.
ایشان در مورد بزرگترین خطری که ایران را تهدید می کند (تجزیه)، بدلیل اینکه خواستگاهشان مرکزی-فارسی-شیعی است، تجربه و درک لازم را ندارد.
وقتی مصاحبه گر سوالی غیر حرفه ای می پرسد: “به نظر شما ایران چگونه بهتر است باشد؟” آقای غالبی هم دوباره به همان دلیل سیاسی-زدگی شان، به جای پاسخ ندادن یا اصلاح سوال، سریع در دام پاسخی غیرواقع نگرانه و آرمانی می افتد و حتی پاسخی همسان به همین سوال تله ای هم ارائه نمی کند.
قطعا برای یک فرد وارد در سیاست اگر به جای مساله، تمرکز بر بحران و چالش و مشکل باشد خب ما به جایی نمی رسیم. به دلیل سیستم فکری ایشان که پرورده شده در سیستمِ پریشان و غیر حرفه ای فعلی حکمرانی ایران است. ایشان حتی نتوانست کوچکترین تصویری از تفکرات خودشان به مخاطب ارائه دهد. همان صحبتهای ایشان را بیست سال پیش می شد از هر اصلاح طلبی یا محافظه کاری شنید.
آیا عوام تر از ایشان نبود که بیایند و به مخاطب تشر بزنند که سوال ما آخوند خوب و بد نیست بلکه چطور خرج کردن پول نفت است؟ یعنی حقیقتا این دو سوال، سوال دست چهارم و پنجم ما هم هستند؟
نظم طبیعی جامعه به هم ریخته است؟ آیا شاعر 800 سال پیش از همین ایران نمی نالید؟
حضرتشان در پایان راه حل خود را در قالب فرمان پادشاهی صادر فرمودند …
قطعا چنین فردی گزینه مناسبی برای سیاسی گری حرفه ای نیز نیستند.
گفتگو “از هر دو جانب” غیرحرفه ای بود. [من هم مغرض هستم اما شما به انتقادات توجه کنید]