Category: زندگی-خاطره
-
برج ایفل و مشتِ خالیِ ملیگرایی افراطی
از صبح تا حالا عکسی از برج ایفل دارد با مضمون پخش میشود : «دولت فرانسه به مناسبت نتیجه مثبت توافق گروه5+1 با ایران و لغو تحریمها امشب به افتخار ایران زمین به مدت دو ساعت برج ایفل را به سه رنگ زیبای سبز سفید و قرمز مزین و نورافشانی کرد.» در روزی همچون پریروز،…
-
ایمانِ غیرکلیشهای
امروز در راه بازگشت از پاریس به خانه در قطار، در رمضانِ شرجیِ فرانسه، با این صحنه روبرو شدم. این خانم ناشناس، بر خلاف کلیشههای رایجی که چه در بین دینداران و چه در میان دیگران است، الگویی دیگر از باایمانی را به نمایش میگذارد. بیآلایش و بیآرایش. مدت زیادی ذهنم درگیر داستان موسی و…
-
روحسـوار ۱۰ ساله شد
ده سال از نخستین یادداشت وبلاگیام گذشت. در چنین روزی بود که آنچه در کلهی سرخ و سبزم داشتم توی وبلاگ ریختم. در این ده سال، مثل بسیاری از وبلاگنویسهای ایرانی چند خانه عوض کردم تا به این منزل رسیدم. مثل خیلی دیگر از دوستان بخشی از یادداشتهایم را از دست دادهام. اما خوشبختانه، به…
-
روانِ پریشیدهی برشی از یک نسل / دربارهی فرهاد جعفری (یادداشت وارده) ـ
نوشتهی حامد سبزیان [ توضیح روحسـوار: این یادداشت بیش از یک سال پیش از سوی نویسنده به من سپرده شد تا آن را به انتخاب خودم برای نشر عمومی در اختیار رسانهها قرار دهم. عجیب نیست که به دلیل ادعاهایی که در مطلب آورده شده است، نویسنده تصمیم گرفته باشد برای حفظ امنیت خود –…
-
پلیس و بانک، دو روی یک سکه
۱ دیروز کیف پولم، به همراه کارت شناسایی، کارتهای بانکی، کارت مترو و اتوبوس و مقداری پول گم شدند. ۲ دوست فرانسویِ ۶۰ سالهای دارم. فرانسوا هیچ کارت اعتباری بانکی و یا کارت مترو، کارت هواداری فروشگاههای بزرگ و… ندارد. من البته خودم هم از این کارتهای هواداریِ فروشگاهها فراریام و تا بهحال از آنها…
-
فرانسوا میتران چه میخوانده است؟
در حال مطالعهی کتاب «دفتر پستِ خیابانِ دوپَن» هستم. کتاب دربردارندهی ۵ گفتگوی فرانسوا میتران (رییسجمهور درگذشتهی فرانسه) و دوست قدیمیاش خانم مارگریت دورا است. آنها در دوران اشغال فرانسه باهم در یک هستهی مقاومت در پاریس همقطار بودهاند و حال (سال ۱۹۸۶) به بررسی و مرور خاطرهها و رخدادهای آن روزها نشستهاند. در جایی از…
-
افیونهای روحنواز
خیلی وقتها فکر میکردم گذروندن چند ساعت جلوی نمایشگر برای دیدن سریالهای مختلف و یا دراز کشیدنهای طولانی روی تختخواب برای خوندن رمانها و کتابهای متنوع، یا نشستن و گوش دادنِ طولانیمدت به یک آلبوم موسیقی شاید بعضی وقتها بهخاطر فرار کردن از واقعیتهای اطرافمه و این رفتارها کارکرد افیون را در زندگی من دارن….
-
دیدار با اریک کانتونا
همین الان٬ ده قدم آنطرفتر٬ اریک کانتونا با همسر باردارش ایستادهاند٬ در میدان شَتله٬ و من ده قدم اینطرفتر٬ منتظر «کَمی» دوستمام که نیم ساعت دیر کردهاست. میبینم اریک کانتونا مثل شیر از تاکسی پیاده میشود٬ دست همسرش (رشیدا برانکی٬ بازیگر سینما و تئاتر فرانسه که از پدر و مادری الجزایری در پاریس به دنیا…
-
آن جملهای که از یادم رفته است
حال باید هزار صفحه بنویسم تا شاید آن یک جمله را به تو برساند، همان جملهای که برای تو نگهاش داشته بودم، تا در آن لحظهای که دستانم را حلقهات کرده باشم، و سینهات قلبم را مالانده باشد، در گوشات زمزمهاش کنم؛ آرام و مطمئن، طوری که دلت بلرزد اما تاری از مویات نه! آه…
-
حتی گالیور هم به کودکیِ ما رحم نکرد!
هیچی از احساس خیانت، اونهم خیانتی که در دوران کودکی بهت شده باشه و در روح و ذهنت نفوذ کرده باشه بدتر نیست. اون آدم کوچولوهه بود توی کارتون گالیور! اون طفلکی در نسخهی اصلی داستان اصلن هم اونطوری نبوده که با ما نشون دادن. بلکه طفلکی عاشق اون دختره لوَنده «فلرتیشیا» بوده. ولی فلرتیشیا…