Category: سُروشانه
-
کـاش من و تو هـم باهـم مذاکـره کـنیم، دو جـانـبـه …
کاش ما هم باهم مذاکره کنیم دو جانبه! تو جانبِ قلبِ من را بگیر و من طرفِ دلِ تو را بعد وارد یک بازی برد برد شویم تو دلِ من را ببر و من عقلِ تو را < – – – – – – – – – – – – – – – – –…
-
از چشمانت که فریبناک | برگردان بخشی از شعر شارل بودلر
خورشیدهای نمآلود از آسمانهای مهآلود، بر جانِ من افسونگرند؛ چنان رازناک از چشمانت که فریبناک، درخشان در پسِ سرشکان. دعوت به سفر از شارل بودلر به فرانسوی: Les soleils mouillés De ces ciels brouillés Pour mon esprit ont les charmes Si mystérieux De tes traîtres yeux, Brillant à travers leurs larmes. < – – –…
-
آن جملهای که از یادم رفته است
حال باید هزار صفحه بنویسم تا شاید آن یک جمله را به تو برساند، همان جملهای که برای تو نگهاش داشته بودم، تا در آن لحظهای که دستانم را حلقهات کرده باشم، و سینهات قلبم را مالانده باشد، در گوشات زمزمهاش کنم؛ آرام و مطمئن، طوری که دلت بلرزد اما تاری از مویات نه! آه…
-
قدمِ نو رسیده ات
نیمه شب است و روزِ میلادت *** در راهروهای زایمانِ زندگی مان، تا صبح سراسیمه راه می روم تا تو یک بار دیگر به دنیایَم بیایی و من بگویم: قدمِ نو رسیده ات مبارک … < – – – – – – – – – – – – – – – – – – –…
-
تُو رویِ من، آتش هم زیرِ خاکستر
مثل یه رود زلال بودی که آغوشت را باز کردی و رویِ آتشِ وجودم پَهن شدی. بمان تا آتش زیر خاکستر بماند، بمان تا خاکستر، خاک شود < – – – – – – – – – – – – – – – – – – – بکارگیری یادداشتهای «روح سـوار» تنها با آوردن نام…
-
شقايق سخنت
ديده اى آن شقايق زيبا را كه از ميان سنگ سخت مي شكفد؟ سخن تو حتى زيبا تر از آن بود در اين روزگار سخت < – – – – – – – – – – – – – – – – – – – بکارگیری یادداشتهای «روح سـوار» تنها با آوردن نام نویسنده یا…
-
تراژدی ما
هوس تراژی کردم ياد تو افتادم و خودمان را خواندم < – – – – – – – – – – – – – – – – – – – بکارگیری یادداشتهای «روح سـوار» تنها با آوردن نام نویسنده یا وبلاگ مجاز است. Rooh Savar https://www.facebook.com/roohsavar http://www.youtube.com/user/roohsavaar http://blogs.rue89.com/regards-persans http://roohfrance.blogspot.fr/
-
آنگاه که سیمرغ برآید
آتش شدیم هردومان. تو مرا افروختی و من تورا خاکستر کردم، از خاکسترت سیمرغ شدی و مرا به آشیانت بردی. آشیانت را می افروزم، تا هردومان، تن در تن، خاکستر شویم، و یک سیمرغ از ما برآید با دوستان قرار داشتم. دیر آمدند. غم داشتم. برای گذران وقت به کلیسایی در همان نزدیکی رفتم در محراب،…