یک سریال عمیق، تر و تمیز، البته با کمی خونریزی به سبک تارانتینو. شاید بشود «آرمانشهر» را اینگونه خلاصه کرد.
داستان «آرمانشهر» از جایی شروع میشود که یک دانشمند جوان در سالهای دههی ۱۹۷۰ میلادی متوجه میشود که رشد جمعیت انسانها زیاد است و منابع زمین جوابگوی این جمعیت نیست. بنابراین ویروزی را اختراع میکند که باعث پیشگیری از باروری انسانها بشود تا اینکه تعادل جمعیتی برقرار شود. سالها بعد این ماجرا در کتاب مصوری به دست چند جوان میرسد و ماجراهای پرهیجانی پس از آن رخ میدهد.
سریال «آرمانشهر» بسیار خوشساخت است. استفاده از رنگهای جیغ در آن بسیار با سلیقه و هوشمندانه انجام گرفته است. اما این همه خلاقیت باعث فروش مناسب سریال نشد. «آرمانشهر» بسیار سینمایی ساخته شده است. درحالیکه بینندهی تنبلِ تلویزیون حوصلهی داستانهایی با ضربآهنگ سریع را ندارد. بویژه وقتی سریال آغشته به خشونت فانتزی از نوع تارانتینویی باشد. به همین دلیل (گویا) ساخت «آرمانشهر» پس از تنها دو فصل متوقف شده است. همان بلایی که سر «FlashForward» آمد.
بااینحال «آرمانشهر» موفق شد چند عنصر را از خود بهیادگار بگذارد.
Where is Jessica Hyde ?
»جسیکا هاید کجاست؟» این جملهایست که بارها و بارها از زبان یکی از شخصیتهای عجیب و غریب داستان در این سریال تکرار میشود، اما هرگز «تکراری» بنظر نمیرسد. بلکه هربار بیننده با شنیدن آن به وجد میآید.
موسیقی عنوانبندی پایانی سریال هم با توجه به همخوانی بسیاری که با حال و هوا و محتوای داستان دارد، توانسته است توجه بینندگان و رسانهها را به خود جلب کرند. بطوریکه هرگاه که آن را میشنویم، ناخودآگاه انتظارِ رخدادنِ اتفاقهای فانتزی سریال را میکشیم.
اگر شما مخاطب حرفهای سریال هستید، حتمن توصیه میکنم پای «آرمانشهر» بنشینید و از یک ماجرای عمیق و چندلایه، شخصیتپردازی چندلایه و خاکستری، طنز خاص سریالهای انگلیسی بعلاوهی تصویرهای زیبا و هیجانانگیز لذت ببرید..
این سریال به تهیهکنندگی شبکهی فرانسوی Canal+ و مشارکت بی.بی.سی ساخته شده و همهی بازیگران آن انگلیسی هستند.
جمعهی خوبی داشته باشید 🙂