من هم مثل خیلی از جوانهای همنسلم از انقلاب ۱۳۵۷ بیزار بودم. تا اینکه در یک روز زمستانی سال ۱۳۸۶، پای صحبتهای محمدجواد غلامرضا کاشی نشستم. او که اگر نگویم بهترین، دستکم از بهترینها و اصیلترینهای جامعهشناسیِ سیاسی ایران است، از زاویهای دیگر رخداد انقلاب را برایمان باز کرد. از همان روز در تالار جهاد دانشگاهی مشهد رابطهٔ من با انقلاب منقلب شد. امروز من باور دارم که با انقلاب ۱۳۵۷ مردم برای نخستین بار وارد تاریخ هزاران سالهٔ ایرانزمین شدند. یا به قول کاشی « فاعل انقلاب مردماند» و پیامدِ این اقلاب « بیش از همه رژیمهای پیشین در ایران، منعکس کننده فاعلیت مردم است. حتی اگر پیامدهای مثبتی به بار نیاورده باشد.»
مطلب زیر را از روی کانال تلگرامی این استاد برداشتهام و خواندن آن را به شما پیشنهاد میکنم. هرآنچه که من میتوانسته و نمیتوانستهام، کاشی به خوبی گفتهاست. در این زمانه که فحش دادن به انقلاب مد روز است و انداختن همهٔ تقصیرهای امروز بر گردن مردمانِ دیروز «فرهیختهوار»ترین ژست ممکن بحساب میآید، ابراز نظرهایی همچون استاد کاشی غنیمت است.
*** *** ***
دهه فجر امسال یک وجه منحصر به فرد دارد: تنها سالی است که سالگرد انقلاب بزرگ داشته میشود در حالیکه کسانی در علن از رژیم قبل دفاع کردهاند و آرزوی بازگشت آن را فریاد زدهاند. کسانی که از نظام پیشین علناً دفاع کردند زیاد نبودند، اما همه میدانیم در ذهنیت جمعی نسلهای امروز، دیگر رژیم پهلوی آنی نیست که برای ما بود. تصویر مستبدانه و خشونت باری که نسل ما داشت، جای خود را داده به تصویری معقول، ترقیخواه و دوراندیش. هر چه هم بگویید از آن روزها و آنچه با مخالفین میرفت، هیچ چیز را عوض نمیکند. حتی گاهی دندان قروچه می كنند و میگویند حق شان بود. اگر آنها که مخالفت میکردند این روزها را میخواستند، بیش از اینها حقشان بود. کاش شاه خشونت بیشتری میکرد، ریشهشان را کنده بود و ما امروز در وضعیت بهتری بودیم.
امروز هر کس که از انقلاب دفاع میکند باید رو در روی این نسل بایستد و به آنها پاسخ دهد. والا وقت خود را تلف میکند. من از انقلاب دفاع میکنم و میخواهم به این نسل پاسخ دهم. از انقلاب دفاع میکنم حتی اگر نتایج اش را لزوماً نپذیریم.
فاعل انقلاب مردماند. همه مضمون دولت و نظم سیاسی مدرن نیز چیزی نیست الا فاعلیت مردم.
آنها که از رژیم سابق دفاع میکنند، سیاستهای آن نظام را مقایسه میکنند با سیاستهای این نظام. حساب و کتاب میکنند اگر رژیم سابق بود، الان وضع اقتصادی ما چه بود. رابطهمان با دنیا چگونه بود، وضعیت کار و شغل و آب و محیط زیستمان چگونه بود. شاخصه هایی به میان میآورند و این دو دوره را مقایسه میکنند. حتی از عزت و کرامت ما در دنیا حرف میزنند و اینکه پاسپورت و ارز ایرانی چطور بود و الان چگونه است.
اگر همه چیز درست باشد و با این سنخ شاخصها وضع ما با رژیم سابق بهتر از این باشد که هست، من هنوز از انقلاب دفاع میکنم.
وقتی محمد رضا پهلوی بر اریکه قدرت تکیه کرده بود، از ورود ما به دنیای مدرن، نزدیک به یکصد سال میگذشت. اقتضاء این ورود، فاعلیت مردم در عرصه سیاست بود. مردم باید عهده دار و متولی امور خود شوند. والا هیچ آبی از آب تکان نخواهد خورد. شاه اگر خردمندترین مرد روزگار خود هم بود، در این جهالت آشکار به سر میبرد که تصور میکرد میتواند با اراده و پول و بوروکراسی خود، مردم را از جایی به جایی دیگر ببرد. مردم در جهان اجتماعی خود زیست میکردند و شاه در توهمات خود دن کیشوت وار تصور میکرد قایقی در کار است و قایقرانی و او کشتی کشور را به سمت و سویی میبرد.
کشتی در کار نبود. دریاچه کوچکی بود در ابعاد همان کاخ نیاوران. او و چند صاحب نظر و صاحب منصب، درآن قایق بودند و سفر آفاق و انفس میکردند.
آیا هیچ دختر مدرن تحصیل کردهای هست که ازدواج با مرد انگلیسی عاقل، پولدار و موفقی را بپذیرد که او را در خانه محبوس میکند و مشارکت و اظهار نظر در هیچ زمینهای را برای او امکانپذیر نمیکند؟ حتی فرصت نمیدهد این دختر کمی زبان بیاموزد بفهمد همسرش چه میگوید. همه خواهان ثروت و رفاه و شغل و زندگی خوب هستند اما به شرطی که کرامت انسانی آنها زائل نشود و کرامت در دنیای جدید با مشارکت و قدرت تصمیم گیری نسبتی پیدا کرده است. مردم درست یا نادرست خود را صاحب قدرت میدانند و همه در و دیوار دنیای مدرن این احساس را به آنها منتقل میکند. اگر آن دختر محبوس شده در خانه، حق دارد از همه رفاه و تمتع مادی خود بگذرد و روزی فریاد بزند نمیخواهم رها کن مرا، ما مردم هم روزی برخاستیم و فریاد زدیم نمیخواهیم، رها کنید و بروید. بگذارید خودمان تصمیم یگیریم.
ممکن است بپرسند حالا مگر جمهوری اسلامی یک نظم دمکراتیک است؟ مگر با آن به دمکراسی و آزادیهای مدنی رسیدیم. ممکن است بپرسند مگر امروز مردم به فاعلیت مد نظرشان رسیدند؟ پاسخ خواهم داد با همه انحصارطلبیهای سیاسی، جمهوری اسلامی از نظام پهلوی دمکراتیکتر است، و بسیار بیش از آن نظام، نماد فاعلیت مردم. اما اگر قبول ندارید، به یک استدلال دیگرم توجه کنید: جمهوری اسلامی حتی اگر از نظام پهلوی دمکراتیکتر هم نباشد، یک نظام بسته برآمده از فروبستگیهای فرهنگی و اجتماعی خود مردم است. دست کم بخش مهمی از مردم.
استبداد پهلوی در هیچ کجای فرهنگ بومی این مردم ریشه نداشت. جمهوری اسلامی اما نماینده واقعی بخش مهمی از فرهنگ جمعی مردم است. اگر پدرسالار است، نمونه کوچک آن را در اکثر خانهها و مردان ایرانی میبینید. اگر دمکراتیک نیست، به این جهت است که اساساً معلوم نیست و هنوز هم معلوم نشده میان اسلام و دمکراسی چه نسبتی برقرار است. هنوز هم که هنوز است با مردمی سروکار دارید که اگر قرار باشد میان دمکراسی و دین داری شان یکی را اختیار کنند، اکثریت شان هنوز دین را ترجیح میدهند. پیامدهای اقتصادی و اجتماعی سیاست های جمهوری اسلامی برای بخش هایی و گاه برای همه مردم غیر قابل قبول است، اما بخش مهمی از این مردم، میان این پیامدهای نامطلوب و باورها و عادات و قواعد زندگی خودشان نسبتی میبینند. جمهوری اسلامی خویشاوند است حتی اگر دوستش نداشته باشند. خود را در آینه این نظام می بینند اگرچه شاید چندان از قیافه خودشان احساس خوبی پیدا نکنند.
جمهوری اسلامی بیش از همه رژیمهای پیشین در ایران، منعکس کننده فاعلیت مردم است. حتی اگر پیامدهای مثبتی به بار نیاورده باشد.
به آن دختر بیاندیشید که یک روز تصمیم گرفت از شوهر پولدارش طلاق بگیرد. حالا با پسر عمویش ازدواج کرده که پول درست و حسابی ندارد، مرد سالار هم هست، اما حالا زبان هم را میفهمند و آن دختر دست کم مضمون و محتوا و ریشه و منشاء استبداد رای همسرش را فهم میکند. البته به این نکته امکانهای برون رفت و فرار از استبداد پسر عمو را هم بیافزایید. دست کم حالا میتواند برای فرزندش توضیح دهد که این اخلاق پسر عمو مشکل ش کجاست. میتواند برای او توضیح دهد چگونه میتوان طوری دیگر زندگی کرد. شاید بازهم تحقیر شود، اما عمق و مضمون این تحقیر را میتواند فهم کند.
جمهوری اسلامی تجلی فاعلیت مردم یا دست کم بخش مهمی از مردم است. مردم با نتایج فاعلیت خود مواجهند. به این معنا، این نظام وضع منحصر به فردی دارد. هنوز هم مثل زمان مشروطه نمیدانیم چه نسبتي میان دین و دمکراسی برقرار است. اصولاً نمیدانیم چگونه باید میان سنتها و دنیای جدید نسبتی برقرار کنیم. مفهوم آزادی و پیامدهای عمیق آن را درک میکنیم. میبینیم نمیتوان از آن چشم پوشید، اما درست نمیدانیم با پیامدهای رنگارنگ اش چه کنیم. اما تفاوت وضع ما با همه روزگاران پیشین در آن است که برای نخستین بار همه مردم به این پرسشها میاندیشند. همه فکر میکنند به نتایجی میرسند. به نتایجی که میتوان از آنها با عنوان نتیجه گیریهای زیرپوستی یاد کرد. این سنخ نتیجه گیری، پایدار است. با حربه هیچ تبلیغاتی زائل نمیشود.
با هم از کوره راه سنگین و پرهزینهای عبور میکنیم. با مخاطرات فراوانی مواجه شدیم، حقارتها و حذف و سرکوبها و خسارتهای فراوانی تحمل کردهایم. اما برای رسیدن به یک وضعیت مطلوب هیچ راهی جز این نبود. هیچ گذرگاهی در عرصه سیاسی بدون حضور مستقیم و تجربه زیرپوستی مردم وجود ندارد. اگر آینده ای انتظار ما را بکشد، از خلال همین سفر دشوار است. تنها سرمایه امروز ما، جمع بندیهای زیرپوستی ماست که در یک سفر دشوار تحصیل کردیم. تنها از درون این سرمایه جمعی است که آینده برای ما چهره خواهد گشود. اگر آنچه در سینه داریم درد است، درمان ما نیز هست.
خدا نکند با این همه رنج و هزینه، این سفر ناتمام بماند. خدا نکند کسی پیدا شود و اعلام کند برگردید به خانههاتان. من با همین دو سه نفر دور و بریهایم شما را به مقصود خواهم رسانید.
من با این متن مخالفم، چون این متن داره ایران زیر سلطنت ۴۰ سال قبل را با ایران زیر ولایت فقیه الان مقایسه میکنه. و خوب کی میدونه اگه انقلاب نمیشد ما الان در چه وضعی بودیم.
تمام کسانی که در اون سالها بودن میگن، در اون زمان همه نوع آزادی وجود داشت الا آزادی سیاسی و در ادامه اعتراضها به نبود آزادی، مذهبیون موج سواری کردن و این شد که میبینیم. این متن من رو قانع نکرد که از انقلاب ۵۷ دفاع کنم و مسلمه که در این تعداد معدود کلمه نمیشه کل تاریخ اون موقع و همه دلایل انقلاب کردن مردم رو بررسی کرد.
فکر میکنم نظام هزاران ساله شاهنشاهی حتی بیش از جمهوری اسلامی آینه ای در برابر جامعه ایران بود. مگر میشه یک سیستم هزاران سال کار کنه و آینه فرهنگ و تاریخ یک کشور و یا اقلا بخشی از اون نباشه. شاید طبقه ای احساس میکرده نماینده ای در اون سیستم نداره. الان هم بسیاری احساس می کنند کسی در این سیستم نماینده نگاه اونها نیست. در کل وضعیت ما از حیث دموکراتیک شدن سیستم فرقی نکرده، ما موفق نشدیم از گردنه استبداد بگذریم. حتی به مراتب به وضعی بدتر دچار شدیم. دموکراسی نیازمند آدمهایی کنشگر هست که بتونند روی پای خودشون بایستند و من فکر نمی کنم توده ما توان چنین چیزی رو داشته باشه. تاریخ ما هم برعکس تاریخ غرب چنین کنشگری مستقلی رو نشون نمیده. برعکس کشور ما همیشه نخبه سالار بوده و من فکر میکنم اگر نخبگان ایران بتونند با هم کنار بیان و نوعی دموکراسی رو در بالای جامعه ایجاد کنند، کشور ما از این استبداد یک نفره نجات پیدا میکنه و جاش رو به نوعی حکومت طبقه نجبا میده که برای کشوری مثل ایران که توده ها توان ذهنی لازم برای کنش کردن رو ندارند و حاضر هم نیستند هزینه اونو بدند سیستم مطلوبی خواهد بود.