دربارهٔ جلیقه_زردها در فرانسه در چهار هفتهٔ گذشته، گفته‌ها و تحلیل‌های زیادی در فضای فارسی دیدم. جسارتا اکثرشان به همان آبکی‌ای‌یی بودند که تحلیلگران غربی دربارهٔ رخدادهای ایران حرف می‌زنند. درخواست برخی از دوستان من را به نوشتن این چند خط وا داشت. من هم در ابتدا از فراگیر شدنِ این جنبش غافلگیر شدم. اما فکر می‌کنم امروز می‌توانم یک دید کلی دربارهٔ این جنبش داشته باشم و آن را با شما درمیان بگذارم. اگر ده دقیقه وقت دارید و این جریان هم برایتان جذاب یا مهم است، قول می‌دهم با خواندنِ این چند خط کمی به فهمِ عیمق‌تر از ماجرا کمک کنم.

دنبال کردن رخدادهای فرانسه از طریق رادیو و پادکست به یکی از عادت‌های روزانهٔ من در ۶-۷ سال گذشته تبدیل شده در روز دست‌کم یک ساعت تحلیل رادیویی گوش می‌دهم. بعلاوهٔ آن سعی می‌کنم سرمقاله‌های روز مطبوعات را نیز از دست ندهم. خودم هم در وبلاگ و یا مطبوعات فرانسه گه‌گاه این فرصت را پیدا می‌کنم تا به مسائل داخلی این کشور نیز بپردازم. بسیاری از تحلیل‌گران و روزنامه‌نگاران باسابقه نیز همانند دولتِ فرانسه در ابتدا با بی‌توجهی از کنار جنب و جوش‌هایی که بعدها به جلیقه زردها معروف شد، گذشتند. اما طولی نکشید که این مسئله به بحث داغِ همهٔ رسانه‌ها و محفل‌ها تبدیل شد. آنچه در پی می‌آید، چکیده‌ای است از آنچه من در یک ماه اخیر (و بعلاوه در ۷-۸ سال گذشته) از این تحول‌ها دریافتم.

 

واقعیت‌ها

در راستای سیاست‌های محافظتی از محیط زیست، دولت فرانسه تصمیم می‌گیرد تا عوارض سوخت‌های فسیلی از جمله گازوئیل را افزایش بدهد. این افزایش قیمت در ابتدا در ماه اکتبر ۲۰۱۸ اعتراض‌های خودجوش و پراکنده‌ای را در برخی شهرهای فرانسه پدید می‌آورد. برخی از سندیکاها نیز تلاش به سازماندهی تظاهرات سراسری علیه این اقدام دولت می‌کنند، اما موفق نمی‌شوند. اعتراضهای دیگری در شبکه‌های اینترنتی سازماندهی می‌شود که مردم را به مسدود کردنِ میدانها و برخی جاده‌ها دعوت می‌کند. از آنجایی بیشتر معترضان خودرودارانِ عادی هستند، جلیقهٔ زرد به تن می‌کنند و همین می‌شود اسم و نماد این جنبش.

فراخوان بزرگتری که در شبکه‌های اینترنتی دست‌به‌دست می‌گردد، معترضان به تظاهرات و مسدود کردن معابر و میدانها در ۱۷ دسامبر بویژه درشهر پاریس دعوت می‌شوند. البته پاریسی‌ها زیاد به این جنبش نمی‌پیوندند. بلکه بسیاری از مردم از شهرهای اطراف با پوشیدنِ جلیقهٔ زرد خود را به پایتخت می‌رسانند. تظاهرکنندگان درخواست تجمع در خیابان شانزه‌لیزه را مطرح می‌کنند. درحالیکه دولت جایی دیگر در کنار برج ایفیل را پیشنهاد و تعیین می‌کند. بااینحال تظاهرکنندگان از ساعت‌های ابتدای روز به مسدودکردن تقاطع‌ها و حرکت به سمت شانزه لیزه که نزدیک کاخ الیزه (مقر ریاست جمهوری) است مشغول می‌شوند. از آنجایی که تا کنون به احتمال زیاد شما جزییات کشتگان و زخمی‌ها و بازداشتی‌ها را بارها و بارها در رسانه‌ها دنبال کرده‌اید، از پرداختن به آنها صرف‌نظر می‌کنم و تمرکز این چند خط را بر «زمینه‌های» این جنبش قرار می‌دهم.

گرایش سیاسی

تقریبا در همهٔ نظرسنجی‌هایی که انجام شده است، بیش از ۸۰ درصد مردم اعلام کرده‌اند که با جلیقه زردها ابراز همدردی می‌کنند. اما درهمین حال یک پژوهش که پس از دومین تظاهرات سراسری انجام شد، نشان داده می‌دهد که ۴۲٪ از افرادی که در اولین و دومین «پرده» از جنبش (تظاهرات شنبه‌ها) شرکت کرده‌اند، کسانی هستند که به مارین لوپن در سال ۲۰۱۷ رای داده‌اند. بااینحال بسیاری دیگر هم هستند که گرایشی به راست افراطی ندارند. از جمله خانم ژاکلین مورو که پس از انتشار ویدئویی در فیسبوک به یکی چهره‌های سمبلیک این جنبش تبدیل شد. او در این ویدئوی چهار و نیم دقیقه‌ای که تا کنون بیش از ۶ میلیون بار دیده شده است، خطاب به امانوئل ماکرون، از سیاست‌های «ضد خودرو»ی او انتقاد می‌کند و یادآور می‌شود که آنها چاره‌ای جز استفاده از خودرو ندارند، چون در شهرهای دور زندگی می‌کنند. او از رییس‌جمهوری می‌خواهد که به مردم توضیح بدهد که «پول مردم و مالیاتی که از آنها گرفته می‌شود کجا می‌رود».

واکنش دولت

دولت در ابتدا این جنب و جوش ها را که از ماه اکتبر آغاز شده بودند را دست کم گرفت. بعد هم برخی چهره‌های دولت واکنش‌های تحقیرآمیزی به آن نشان دادند که احساسات معترضان را برانگیخت. یکی از هدفهای دولت در افزایش این عوارض این بود که بال چپِ خود را راضی کند. آنها از برخی از سیاست‌های متمایل به راست در یک سال اخیر سرخورده شده بود و نیاز به جذب دوباره داشتند. بنابراین دولت نمی‌توانست به همین سادگی از عوارض محیط زیستی عقب‌نشینی کند.

هرچه در یک سال نخستِ دولت‌داری، ماکرون حاشیهٔ امنی روبروی خود می‌دید، اما تابستان ۲۰۱۸ به ناگهان به بحران بزرگی برای او تبدیل شد. ابتدا افشای نقش یکی از محافظانِ اصلیِ امانوئل ماکرون در سرکوب و ضرب و شتم تظاهرکنندگان روز کارگر، درب جهنم را به روی ماکرون و ماکرونیان گشود. سپس درگیریِ رییس‌جمهوری جوان با وزیر کشورش که به استعفای ناگهانیِ وی انجامید، چهرهٔ شکست ناپذیر او را مخدوش کرد. ژرار کلومب که از حامیان بزرگ ماکرون بحساب می‌آمد، اما نگاهِ  ضدمهاجرش اعترض‌های زیادی در داخل جریان ماکرونیست بوجود آورده بود. در نهایت استعفای نیکولا هولو، وزیر محیط زیست که محبوب‌ترین چهرهٔ دولت بود، ضربه‌ سختی به مقبولیت و انسجام دولت وارد کرد. او در اعتراض به اقدامات ناکافی دولت برای جلوگیری از فاجعهٔ زیست محیطی، به شکل غیرمنتظره‌ای در یک برنامهٔ زنده از پست خود استعفا کرد. همهٔ اینها در یک ماه رخ داد و به ماه عسلِ یک سالهٔ ماکرون و دولتش پایان بخشید. درحالیکه دولت درگیر حل این بحرانها بود، نتوانست گسترش اعتراضهای مردمی را ببیند و واکنشی مناسب به آنها بدهد.

زمینه‌ها

تقریبا همهٔ جریان‌های سیاسی در فرانسه باور دارند که کشور نیاز به اصلاحات اساسی دارد و به تاخیر افتادن این اصلاحاتْ ساختار را با مشکل روبرو کرده است. اما در مورد اینکه این اصلاحات به کدام سمت باید برود، توافقی وجود ندارد. امانوئل ماکرون سال گذشته با تاکید روی همین اصلاحات و با ائتلافی که از چپ و راست میانه تشکیل داد توانست بر کرسیِ ریاست‌جمهوری تکیه بزند. در ۱۸ ماه نخست ریاستش، توانست بدون کمترین مشکل زنجیره‌ای از اصلاحات که برخی از آنها دهه‌ها فقط در حد حرف باقی مانده بودند را عملی کند. اصلاحات در قانون کار (که از زمان وزارت ماکرون در دولت فرانسوا اولاند شروع شده بود)، تغییر وضعیت شغلی کارکنان راه‌آهن، اصلاحات در آموزش و پرورش، محدودیت سرعت در جاده‌های ملی، برخی اصلاحات مهم در سامانهٔ مالیاتی و…، هر کدام از آنها می‌توانست در فرانسه‌ای که با تظاهرات و اعتصاب بیگانه نیست، حکومتِ یک نخست‌وزیر را سرنگون و رییس‌جمهوری را مجبور به عقب نشینی کند. هر کدام از موردهایی که بالا به آنها اشاره کردم در چهار دههٔ گذشته دست‌کم یک نخست‌وزیر را از تختِ حکومت به زیر کشیده است، اما ماکرون آنها را یکی پس از دیگری به انجام و سرانجام رسانید. اما چه شد که به‌ناگهان افزایش چند سانتیمی قیمت گازوئیل چنین بحرانی را در فرانسه رقم زد؟

فرانسه در سه تکه

در جریان این اصلاحات ماکرونی، بخشی از جامعهٔ فرانسه که به «فرانسهٔ کمربندی» معروف شد است (پایین‌تر دلیل این نامگذاری را توضیح می‌دهم) ، بطور مستقیم خودش را مورد هدف و خطر می‌بیند. برای مثال، در یکی از این برنامه‌ها، پنج یورو از سرانهٔ کمک به خانوارهای کم درآمد کاهش پیدا می‌کند. یا اینکه دولت، با هدف کاهش تصادفهای جاده‌ای، برای آمدوشد در جاده‌های ملی (و نه اتوبان‌ها) ممنوعیت افزایش سرعت بیش از ۸۰ کیلومتر برقرار می‌کند. در آخرین فقره، افزایش ناگهانیِ ۷ سانتیم به قیمت گازوئیل باعث خروش این مردم می‌شود. باید توجه داشت که قیمت گازوئیل در فرانسه از بنزین ارزانتر است و بسیاری از خانواده‌های کم‌درآمد خودروهای گازوئیلی دارند. حتی در سالهای نه چندان دور، دولت گرایش به خودروی گازوئیلی را تشویق می‌کرده. شرکت‌های خودروسازی هم مردم را به تهیهٔ این نوع خودروها ترغیب می‌نموده‌اند. افزایش قیمت گازوئیل به درستی «علت» این اعتراض‌ها شمرده می‌شود، اما «دلیل» این جنبش که بیش از یک ماه است فرانسه را درگیر خود کرده است را باید در مواردی جستجو کرد که پایین‌تر به‌طور ساده و عینی به آنها اشاره خواهم کرد. این افزایش قیمت در واقع، بنا بر یک ضرب‌المثل فرانسوی، همچون «قطرهٔ اضافی»ای عمل کرد. قطره‌ای که باعث واژگون شدن ظرف آبی می‌شود که بیش از ظرفیت‌اش پر شده باشد. نه تنها این بخش از جامعه کششِ تحملِ یکبارهٔ این اصلاحات اقتصادی را ندارد، بلکه روند سه-چهار دههٔ گذشته، «فرانسهٔ کمربندی» را از هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ اجتماعی در جایگاه «بازنده» قرار داده است. این تحول واکنش‌های متعدد و متفاوتی در پی داشته است. برخی از حرکت‌های ضدمهاجری و حتی نژادگرایانهٔ برخی از «جلیقه زردها» را هم می‌توان در همین چهارچوب فهمید.

از لحاظ تمرکز محل زندگی، فرانسه سه دستهٔ کلی را در خود جای داده هست. فرانسهٔ کلانشهرها که برندهٔ اصلی روند جهانی سازی بحساب می‌آید. اما در حاشیه، دو دستهٔ دیگر نیز وجود دارند.

۱ـ حومه‌نشین‌ها

بسیاری از آنها مهاجران یا مهاجرزاده‌هایی هستند که در حاشیه‌های شهرهای بزرگ ساکن‌اند. اگر مهاجر و مهاجرزاده هم نباشند، شهروندانی هستند که برای کار مجبور هستند به شهرهای بزرگ نزدیک باشند. اما چون توان مالی بالایی ندارند، در حومه‌های به نسبت دوردست اما قابل دسترسی ساکن‌اند. از دههٔ هشتاد میلادی به اینور، حومه‌نشین‌ها از لحاظ سیاسی اغلب از سوی حزبهای چپ نمایندگی می‌شوند. آنها شورش خود را در سال ۲۰۰۵ تجربه نموده‌اند و توجه رسانه‌های دنیا و احزاب سیاسی را به خود جلب کرده‌اند. حالا نوبتِ «فرانسهٔ کمربندی» است که خودی نشان بدهد. (هرچند که شورش‌های ۲۰۰۵ به ظهور چهره‌ای مثل نیکلا سارکوزی در سال ۲۰۰۷ انجامید. برخی معتقدند که روند ادغامِ راست و چپِ میانه از زمان سارکوزی شروع شد، با فرانسوا اولاند ادامه یافت و با امانوئل ماکرون به صورت علنی به قدرت تکیه زد.)

۲ـ فرانسهٔ کمربندی (شهرهای کوچک و روستاها)

«جلیقه زردها» جنبشِ «فرانسهٔ کمربندی» است. همانطور که در سال ۲۰۰۵ جوانان شورشی از حومه‌های پاریس به پایتخت سرازیر می‌شدند، در رخدادهای اخیر شاهدیم که تظاهرکنندگان از شهرهای کوچک و روستاهای دورتر سوار قطار یا خودروی شخصی‌شان می‌شوند و در پاریس و چند کلان‌شهر دیگر اقدام به تظاهرات می‌کنند. پیش‌تر، نمایندگیِ سیاسیِ این مردم بین بخشی از چپ و راست تقسیم شده بود. در جنوب که بافت کشاورزی و توریست‌پذیر دارد، آنها توسط جناح راست کلاسیک نمایندگی می‌شده‌اند. گروهی دیگر از این قشرها هم در شمال فرانسه که تا همین چند دهه پیش بافتی صنعتی داشته، سابقه‌ای حمایت طولانی در حمایت از جنبش های چپ کارگری را دارند. اما در نتیجهٔ روند جهانی سازی و صنعتی‌زدایی (پروسه‌ای که طی آن کارخانه‌ها در کشورهای توسعه یافته تعطیل می‌شوند و به کشورهای دیگر منتقل می‌گردند و همچنین محصولات کشاورزی ارزانتر نیز به کشور وارد می‌شوند،) کشاورزان و کارگرانی که در دنیای قبل تضاد منافع داشته‌اند، امروزه در وضعیتی مشابه قرار می‌گیرند. بیکاری و فقر در این شهرها رشد قابل توجهی پیدا می‌کند. پنج سال پیش، در سخنرانی‌ای که در یکی از این شهرهای شمالی برای جمعی از دانش‌آموزان داشتم، مسئولان دبیرستان به من یادآوری کردند که برخی از این بچه‌ها در خانواده‌هایی زندگی می‌کنند که سه نسل بیکاری پی‌درپی را تجربه کرده‌ است.

همهٔ این تحول‌ها درحالیست که همزمان شهرهای بزرگ توسعهٔ پرسرعتی پیدا می‌کنند و سهم اصلی از پیشرفت و رونق را شامل حال خود می‌کنند. فرانسهٔ بالا و فرانسهٔ سُفلی اصطلاحیست که در پی همین تحول شکل گرفته و در این سالها زیاد شنیده می‌شود. «فرانسوا گیلوی» جامعه شناس فرانسوی بدرستی عبارت «فرانسهٔ کمربندی (حاشیه‌ای)» را برای این قشرها بکار برده است. در چنین وضعیتی است که راستِ پوپولیست به رهبری مارین لوپن، با تغییر گفتمان نسبت به پدرش که بصورت کلاسیک راست افراطی را نمایندگی می‌کرد، می‌تواند جای خالیِ حزب‌های کلاسیک را در میان قشرهای فراموش شدهٔ «فرانسهٔ کمربندی» پر ‌کند. بطوری که در انتخابات شوراهای شهر در انتخابات سال ۲۰۱۵ برای مثال شهری که بیش از ۸۰ سال قلمرو چپ و بویژه حزب کمونیست فرانسه بحساب می‌آمده است، به ناگهان به یک شهردار راست افراطی رای می‌دهد.

جلیقه زردها دنبال چه هستند؟

اگر در چهار هفتهٔ گذشته گذری به تجع‌های جلیقه زردها که هر شنبه برگزار می‌شد داشته باشیم، می‌توانیم ببینیم که بسیاری از آنها مردم عادی‌ای هستند که اعتماد خود را به نهادهای سیاسی و رسانه‌های عمومی از دست داده‌اند. اگر امر«دیده شدن» را معیارِ اصلیِ حیاتِ سیاسی در یک جمهوری/دموکراسی در دوران مدرن در نظر بگیریم، «فرانسهٔ کمربندی» مدتهاست که احساس می‌کند که دیگر دیده نمی‌شود و در نتیجه منافعش در تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌های عمومی جایی ندارد. دیده شدن و «بحساب آمدنِ» مردم را شاید بتوان آن چیزی نامید که سیاست در دوران مدرن را از دوران پیشامدرن متمایز می‌کند. جامعه‌های اروپایی در طول ۳۰۰ سال گذشته، پله پله و قشر به قشر بر تعداد این «دیده شده‌گان» افزوده‌اند و شعاعِ «بحساب آمدن» را از خانوادهٔ سلطنتی به ابتدا اشراف و ملاکان، سپس به بورژواها، کارگران و مزدبگیران، زنان و امروز مهاجران گسترش داده‌اند. اما در همین حال بخشی از مردم را که پیشتر «بحساب می‌آمده‌اند»، در میانهٔ را از این قطار پیاده کرده است.

با توضیحات بالا، هم می‌توانیم کم‌وبیش متوجه بشویم که چرا «حومه‌نشین‌های فرانسه» که از لحاظ اقتصادی در وضعیتِ مشابهی با «فرانسهٔ کمربندی» قرار دارند، اما در جنبش «جلیقه زردها» حضور فعال ندارند. همچنین می‌توانیم نقش فعال و موثر راست پوپولیست (که پیش‌تر به راست افراطی معروف بود)‌ را در این جنبش بهتر بفهمیم. هرچند که هیچ کدام از سخنگویانِ «جلیقه زردها» عضو و کادر رسمیِ این حزب‌ها نیستند، اما پژوهشهای روزنامه‌نگاران نشان داده‌است که بسیاری از چهره‌های شاخصِ آنها از رای‌دهندگان، هواداران و حتی حامیان این جنبش بحساب می‌آیند. آنها در این مدت توانسته‌اند چهره‌های غیرسیاسی‌تر و میانه‌رو تر را تا حدودی کنار بزنند. البته پر واضح است که بسیاری از مردم عادی بدون هیچ گرایشی به این جریان و فقط برای ابراز نارضایتی‌شان در تظاهرات شرکت می‌کنند. اما پس از یک ماه، کمتر تردیدی درمورد تلاشِ فعال جریان راست پوپولیست در جهت‌دهی به این جنبش وجود دارد. برای مثال، گروهی از این جلیقه‌زردهای افراطی شبانه به خانهٔ یک نمایندهٔ سیاهپوست پارلمان فرانسه حمله می‌کنند و اقدام به تخریب و آتش زدن ملک وی می‌نمایند. یا اینکه گروهی دیگر از آنها خانم ژاکلین مورو(که بالاتر به آن اشاره کردم) را تهدید به مرگ می‌کنند، چون وی قصد داشته تا با گروهی از جلیقه زردها که خود را «جلیقه‌زردهای میانه رو» معرفی کرده‌اند با دولت فرانسه دربارهٔ خواسته‌های این جنبش مذاکره کند.

اکنون جنبش در چه وضعیتی است؟

اینکه این جنبش اکنون در چه وضعی است و به کجا خواهد انجامید در حوصلهٔ این یادداشت نمی‌گنجد. هنوز باید منتظر بود و دید آنهایی که می‌خواهند دیده بشوند، تا کجا پیش می‌روند و «فرانسهٔ بالا» چه واکنش و تدبیری در برابر آن نشان می‌دهد. چند نکته را می‌توان دراینباره قطعی فرض کرد.

به رغم تلاش پیگیر راست افراطی برای ازخود کردنِ این جنبش، «جلیقه زردها» را می‌توان از جنبش‌های افقی دانست که رهبری متمرکز ندارند. تا حدودی شبیه به جنبش سبز خودمان در سالهای ۸۸ و ۸۹.

دوم اینکه ورشکستگی و ناتوانیِ حزب‌های کلاسیک، از جمله حزب‌های چپ در نمایندگیِ فرانسهٔ سُفلی بیش از پیش نمایان شده است. شاید این را هم باید نشانه‌ای بر این امر بدانیم که دوران حزب‌های کلاسیک به‌سر رسیده و جنبش‌های سیاسی جای آنها را گرفته‌اند. خودِ امانوئل ماکرون همینطور به قدرت رسید. اما اکنون در ساختن و توسعهٔ یک حزب مرجع ناتوان است.

سوم اینکه دولت در رودررویی با این بحران، سردرگم است و استراتژی مشخصی ندارد. اما تاکتیکی که در پی گرفته‌است (و بنظرم در درازمدت نتیجه خواهد داد) این است که در سیاست‌گذاریهای کلان پا پس نکشد، اما در جزئیات سیاست صبرومدارا پیش بگیرد و از شهیدسازی در جبههٔ مخالفان پرهیز کند.

 

Previous post بحران‌ها عمیق‌اند، اما آتشی زیر خاکستر نیست
Next post پادکست‌های قدیمی و جدید

2 thoughts on “جلیقه زردها؛ کمی عمیق‌تر دربارهٔ رخدادهای فرانسه

  1. عالی بود. البته خواندن با تاملش خیلی بیشتر از ده دقیقه وقت می‌بره !

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *