از شش سال پیش تا الان که دوباره به استانبول برگشتم، تغییرهای زیادی به چشمم آمد. برخی از این تغییرها از سوی حکومت و شهرداری برنامهریزی شده بودند که خیلی هم بد و بیسلیقه بهنظر میرسیدند. برخی دیگر هم نتیجهی تغییر و تحولهای درون جامعه بودند که بسیار جالب به نظر میآمدند. میخواهم از یکی از همین تحولها در زندگی شهری استانبولیها که از شهرهای دیگری مثل پاریس و نیویورک و… الگوبرداری شده است صحبت کنم. از «بوبوئیسم.»
ولی اول باید توضیح بدهم که بوبوئیسم چیست.
بوبو ( Bo Bo ) در زبان فرانسوی مخفف دو کلمهی بورژوا و بوئِم است. معنی بورژوا را که میدانید. بوئم هم میشودبیقد و بند و شاعر مسلک. پس بوبو به معنای بورژوای بیقید است.
البته بوبوها نه اینقدرها بیقید هستند و نه شاعر . بلکه این واژه بیانگر قشری خاص از جوانهای کم و بیش پولدار است که از سبک زندگی سنتی بورژوازی راضی نیستند و به راه تغییر سبک و هنجارهای زندگی فردی و اجتماعی خود گرایش دارند.
محلههای بوبوها
بوبوها به دور شدن از فضای زندگی بورژوازی و نزدیکتر شدن و آمیختن با دیگر قشرهای جامعه گرایش دارند. به همین دلیل اغلب از منطقههای پولدارنشین به منطقههای پاییننشین شهر مهاجرت میکنند. آنجا خانهای میخرند و نمای داخل و خارج آن خانه را دوباره طراحی میکنند. کافهها، بارها، گالریها، کتابفروشیها و مغازههای جدیدی دایر میکنند تا نیازهای فرهنگی خود را تامین کنند. کوچ به محلههای جدید و البته متوسط و یا فقیرنشین از مهمترین ویژگیهای این سبک زندگی است.
بهتازگی و به دلیل قیمت بالای مسکن در پاریس، برخی از بوبوهای پاریسی به شهرهای کوچک اطراف کوچ میکنند و آنجا کلونیهای خود را تشکیل میدهند.
خوراک و پوشاک بوبوها
این سبک زندگی فقط به تغییر مکان خلاصه نمیشود. بلکه از آنجایی که یک تغییر سبک و سلیقهی عمیق است، حتی لباس پوشیدن و غذا خوردن آدمها را در بر میگیرد. بوبوها، برخلاف پدران و مادران خود، کت و شلوار اتوکشیده نمیپوشند و خودروهای کلاسیک و گرانقیمت سوار نمیشوند. بلکه حتی اگر کت و شلوار هم بپوشند، به سبک هنرمندان است و حتی پارچهی این لباسها با جنس پارچهی پوشاک یک مدیر بانک تفاوت دارد. مردان بوبو ریش یا دستکم تهریش میگذارند و کمتر کراوات میزنند و زنانشان هم کمتر لباسهای مجلسی میپوشند و از آرایشهای غلیظ و انگشتنما پرهیز میکنند.
همچنین آنها به مصرف غذاهای «بیو» Bio گرایش دارند و به شدت از فستفود و فروشگاههای بزرگ مواد غذایی پرهیز میکنند.
حمل و نقل
برخلاف انتظار، شیوهی زندگی بوبوها در حوزهی حمل و نقل شهری بسیار کمهزینه است. آنها به استفاده از سامانهی آمدوشد عمومی گرایش زیادی دارند. البته به شرطیکه این سامانه، همچون شهر پاریس، کارآمد باشد. وگرنه آنها حتی سامانههای اشتراک خودرو برای خود طراحی کردهاند. بهطوریکه چند نفر یا خانواده باهم جمع میشوند و یک یا دو خودرو میخرند و با یک برنامهریزی ساده و کارآمد همگی از همان دو خودرو استفاده میکنند.
چندسالی است که شهرداری پاریس تعداد زیادی اتوموبیل برقی را در سطح شهر برای استفادهی عمومی قرار داده است که با اشتراکی نه چندان گران همهی شهروندان میتوانند از آنها استفاده کنند. «اتولیب»ها به سرعت جای خود را میان بوبوها باز کردهاند.
بوبوها به استفاده از دوچرخه گرایش زیادی دارند و البته دوچرخههای وینتیج و قدیمی بین آنها بسیار رایج است. در شهرهایی که دوچرخهی همگانی توسط شهرداری راهاندازی شده است، رفتوآمد با دوچرخههای همگانی به راههای پرطرفدار بوبوها تبدیل شده است.
شکل زندگی خانوادگی بوبوها
بوبوها معمولن به صورت زوج زندگی میکنند و برخی از آنها هم خیلی زود بچهدار میشوند. (به نظرم انتخاب شغلهای خلاق که آنها را کمتر درگیر زندگی ماشینی میکند به آنها اجازهی بچهداری میدهد.) حتی خیلی از آنها پُربچه هستند. ازدواجهای میان-قومی و میان-ملیتی بین بوبوها کموبیش رایج است. از آنجایی که طلاق بخشی از زندگی مدرن تبدیل شده است، بوبوها هم سبک ویژهی خود برای رویارویی با این پدیده را دارند. آنها خیلی خوب با طلاق کنار میآیند. به طوریکه بسیاری از آنها بعد جدایی و گذراندنِ دردسرهای آن، سعی میکنند در محلهای نزدیک زندگی کنند تا بچهها برای رفتوآمد به خانوادهی پدر و مادر مشکلی نداشته باشند. در بسیاری از واحدهای خانوادگی بوبویی، خانواده از ترکیب پدر و مادر و فرزندان حاصل از ازدواج قبلی آنها شکل میگیرد که گهگاه تعداد عضوهای خانواده را پرشمار میکند. همچنین باید یادآور شد که بوبوها به «اداپت» کردن و سرپرستی بچههای بیسرپرست علاقهی زیادی دارند. حتی برخی از آنها که تمایل به بچهدار شدن ندارند، این راه را انتخاب میکنند.
زندگی فرهنگی و اجتماعی
کتابخواندن، سینما و تئاتر رفتن، کنسرت موسیقی (البته به جز کنسرت خوانندههای معروف)، بازدید از آتلیه و نمایشگاهها، سفر و سفر و سفر (البته بیشتر سفر به مقصدهای غیرمعمول و کشف نشده)، فعالیت پاره وقت در انجمنها و ان.جی.او ها بخش عمدهای از فعالیتهای فرهنگی-اجتماعی بوبوها را تشکیل میدهد.
گرایش سیاسی
معمولن بوبوها به جریانهای سیاسی چپ گرایش دارند. اگر در اروپا باشند، به حزبهای اکولوژیست و سوسیالدموکرات گرایش دارند. در آمریکا هم که این سبک زندگی کم و بیش جا افتاده است، آنها به دموکراتها و یا جریانهای چپ لیبرال نزدیکترند. اما بوبوها هرگز به جریانهای چپ رادیکالتر تمایلی نشان نمیدهند. آنها طرفدار گسترش خدمات عمومی هستند؛ از اقلیتها حمایت میکنند، با اجبارهای دینی و ایدئولوژیک رابطهی خوبی ندارند و در یک کلام، همزمان طرفدار مسئولیت جمعی و آزادی فردی هستند.
شغلهای بوبوها
همانطور که گفتم، بوبوها سبک زندگی خاصی دارند و این سبک با معماری داخلی خاص خانهها، غذاها، پوشاک، تفریحها و در مجموع امور جمعی خاصی گره خورده است. اما برای همهی اینها باید پول داشت. آن هم پول زیاد. بنابراین بوبوها معمولا درآمدهای خوبی دارند. دستکم متوسط به بالا. اما آنها هر شغلی را انتخاب نمیکنند و تفاوت عمدهی یک جوان بوبو با پسرعمو/دخترعموی همطبقهاش همین است. پسرعموی یک بوبو ممکن است کارمندعالیرتبهی بورس یا مدیر یک بنگاه املاک یا یک بانک باشد. اما یک بوبو نه تنها ترجیح میدهد کمتر به سمت این نوع شغلها برود، بلکه اصل این است که بوبو یک شغل «خلاق» creatif داشته باشد. معمار ( و ترجیحن معمار داخلی)، موسیقیگر، انفورماتیسین (طراح سایت، طراح نرم افزار)، گرافیست، مدیر، استراتژیست و مشاور تبلیغات، و یا روزنامهنگار (که البته این یکی خیلی پولدار نیست، مگر اینکه مدیر یک شبکهی تلویزیونی باشد.) و شغلهایی از این دست. شغلهای بوبوها معمولن طوری باید باشد که آنها در یک زندگی خط کشی شده محصور نکند و تنوع ارتباطی قابل ملاحظهای را برای آنها فراهم کند. همچنین این شغلها باید وقت آزاد قابل توجهی برای آنها باقی بگذارد تا آنها بتوانند به فعالیتها و تفریحهای فرهنگی و اجتماعی خود برسند. درست به همین دلیل است که بسیاری از این جوانها به شهرهای اطراف شهری مثل پاریس کوچ میکنند. زیرا هزینههای زندگی در این شهر بسیار بالا است و اگر آنها بخواهند در آن بمانند، باید اینقدر کار کنند که وقتی برای فعالیتهای دیگر نمیماند. کیفیت بخش مهمی از فلسفهی زندگی بوبوئیسم را شکل میدهد.
البته همواره کسانی پیدا میشوند که در این قالبها نمیگنجند.
تفاوت بوبو با هیپستر
شاید شما ببگویید که «بوبو که همان هیپستر و یا حتی هیپی و پانک و…» است. اما باید بگویم سخت در اشتباه هستید. هرچند شاید برخی از رمزها و ضابطههای زندگی بوبوها و هیپسترها باهم یکی و مشابه باشند و شاید برخی از محلهای رفتوآمد و تجمع آنها یکی باشد، اما نباید این دو پدیده را باهم اشتباه گرفت. الان توضیح میدهم چرا.
درحالیکه بوبوئیسم یک سبک و شیوهی زندگی همهجانبه و کامل را تشکیل میدهد، اما هیپستریسم اینقدر همهجانبه نیست و از لحاظ بنیانهای اقتصادی و جامعهشناختی انسجام بوبوها را ندارد. همانطور که گفتم، بوبوها سرتاپای زندگیشان، از خوراک گرفته تا پوشاک و مسکن را، طبق کُدها و ضابطههای خاص، خودشان تامین میکنند؛ درحالیکه هیپسترها الزامن اینطور نیستند. آنچه که بوبوئیسم را از هیپستریسم متمایز میکند، پایه و بنیان اقتصادی بوبوها است. آنها شغلهای پردرآمد و همزمان خلاق دارند. با همین دو ابزار (درآمد و خلاقیت) بوبوها میتوانند باعث تغییر در زندگی شهر و جامعه بشوند. آنها با جابجایی درمحلههای مختلف شهر، بافت اجتماعی را تغییر میدهند و روی زندگی فرهنگی و حتی سیاسی مردم اثر میگذارند. بوبوها با نیازهای جدیدی که در محلههای جدید خود ایجاد میکنند، علاوه بر تغییرهای فرهنگی، باعث تغییر و تحرک اقتصادی میشوند و باعث ایجاد شغلهای جدیدی که ممکن است تا پیش از آن وجود نداشتهاند میشوند و یا به شغلها و پیشههای دیگر – مثلن فروشندهی دیسکهای گرامافون و یا کفاش محل – رونق میبخشند.
بوبوئیسم از لحظهای شکل میگیرد که یک نفر (یا یک زوج ) توانایی تهیهی یک مسکن مستقل را پیدا میکنند و چشمانداز زندگی آنها از ثبات و پایداری قابلتوجهی برخوردار میشود. اما یک هیپستر میتواند در خانهی پدرومادرش و یا با اتراقکردن نزد فلان دوست و بهمان آشنا زندگیاش را بهسر کند. یک نوجوان ۱۵ ساله میتواند با تغییر ظاهر و عادتها به یک هیپستر تبدیل شود، اما تازمانی که از لحاظ مالی استقلال پیدا نکرده باشد و قادر به تامین زندگی شخصی خودش نباشد، از لحاظ جامعهشناختی امکان مشارکت در شیوهی زندگی بوبوها را ندارد.
پس به طور خلاصه میتوان گفت که هیپستریسم میتواند زیر هر سقفی شکل بگیرد، اما بوبوئیسم تنها و تنها زیر سقف شخصیِ فرد (یا زوج) امکانپذیر میشود.
البته همهی اینهایی که گفتم دلیلی بر برتری این سبک زندگی نمیشود. بلکه حتی میتوان ایرادها و نقدهای بسیار زیادی هم به این پدیده وارد کرد. برای مثال، یکی از مهمترین ایرادهای این سبک از زندگی این است که به راحتی گسترشپذیر نیست. زیرا به حد خاصی از درآمد وابسته است که کم هم نیست. بعلاوه، بسیاری از کسانیکه این سبک از زندگی را انتخاب میکنند، به رغم انتخاب خوبشان، اما الزامن بدلیل شایستگیهای فردیشان به چنین شرایطی نرسیدهاند. بلکه به لطف موقعت فرادست خانوادههاشان امکان چنین انتخابی را پیدا کردهاند.
قصد من در این یادداشت معرفی این پدیده بود و واردِ قضاوتِ این پدیده نمیشوم.
به عنوان مقدمهای بر به چند یادداشت بعدی که قرار است به تحول زندگی در پاریس و گسترش آن به دیگر شهرهای اروپای غربی و البته از قضا به استانبول بپردازم، لازم بود به تحول زندگی شهری که تحت تاثیر بوبوئیسم قرار گرفته است اشارهای بکنم.
پسنوشت :
دوستی بهدرستی یادآوری کرد که اصطلاح bobo ریشه در جنبشی ادبی در قرن نوزدهم دارد که بهکار گیری آن ایهامی از همان اصطلاح است. که البته در متن امروزی ربطی چندانی بههم ندارند.
سلام، عذرخواهی میکنم میشه منبع مطالبتون رو بگید؟
سلام. من خودم ساکن پاریس هستم و بخش عمدهایش جستجوها و مشاهدههای خودم است. اگر بگید دقیقا دربارهٔ کدام اطلاعات دنبال منبع میگردید بهتان معرفی میکنم.